لغتنامه دهخدا
شنجرف . [ ش َ ج َ ] (معرب ، اِ) شنگرف . زنجفر. سنجرف . سرخ . (زمخشری ). مبدل شنگرف و سنجرف معرب آن . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). آن را زنجرف نیز خوانند و فارسیان شنگرف خوانند. کانی و عملی بود. کانیش از کبریت و زیبق متولد میشود... و در الوان بکار دارند و این از سمومات است . (نز