وبخدیکشنری عربی به فارسیسرزنش کردن , تنبيه کردن , شديدا ~انتقاد کردن , گله کردن از , غرغرکردن , تقبيح کردن , سخت مورد انتقاد قرار دادن , نکوهش کردن , ملا مت کردن
شدیدادیکشنری فارسی به انگلیسیabysmally, deathly, desperately, excruciatingly, hotly, intensively, roundly, seriously, severely, sorely, strictly, stringently, vigorously, wickedly
شدیدةلغتنامه دهخداشدیدة. [ ش َ دَ ] (ع ص ) شدیده . حروف هجا را به سه قسمت ِ شدیده و رخاوه و بین الشدة و الرخوة تقسیم کرده اند و حروف شدیده هشت است . (از کشاف اصطلاحات الفنون ص 353). به اصطلاح علم قرائت حرفی است که صوتش از مخرج او بسته شود اگر او را ساکن خوانی
شدیدةلغتنامه دهخداشدیدة. [ ش َ دَ ] (ع ص ) مؤنث شدید. ج ، شدائد. (اقرب الموارد). رجوع به شدائد شود.
شدیدادیکشنری فارسی به انگلیسیabysmally, deathly, desperately, excruciatingly, hotly, intensively, roundly, seriously, severely, sorely, strictly, stringently, vigorously, wickedly