شخکاسهلغتنامه دهخداشخکاسه . [ ش َ س َ / س ِ ] (اِ) آبی افسرده و منجمد که از باران بارد و آن را تگرگ و ژاله و سنگک وسنگچه و یخچه نیز گویند. (شرفنامه ٔ منیری ). ژاله . (برهان ). تگرگ . ژاله . یخچه . (سروری ). تگرگ . (رشیدی ). تگرگ که باران منجمد است . (فرهنگ نظام
تگرگفرهنگ فارسی عمیدقطرههای باران که در اثر سرد شدن ناگهانی هوا در ارتفاع کم بهصورت دانههای کوچک یخ میبارد؛ سنگچه؛ شخکاسه؛ شهنگانه؛ پسکک؛ پسنگک؛ سنگرک؛ یخچه.
حب المزنلغتنامه دهخداحب المزن . [ ح َب ْ بُل ْ م ُ ] (ع اِ مرکب ) حب قر. حبقر. تگرگ ، یخچه . سکاچه . حب الغمام . برَد. حب المزنة. عبقر. عب . شخکاسه .
حب قرعلغتنامه دهخداحب قرع . [ ح َب ْ ب ِ ق َ ] (اِ مرکب ) تگرک . یخچه . سنگچه . شخکاسه . بَشک . شهنگانه . پشنگک .حبقر. حب الغمام . حب المزن . و رجوع به حب القرع شود.