شترخانلغتنامه دهخداشترخان . [ ش ُ ت ُ ] (اِ مرکب )اشترخان . طویله ٔ شتر. خوابگاه شتران . شترخانه . مناخ . طویله ٔ بزرگ برای شتر و غیره . باره بند. جای مهتر وشتر و چاروا. (یادداشت مؤلف ). محلّی که شتران را در آنجا مسکن و غذا دهند و نگهداری کنند : بحر از موج وقت احسان
شترخانلغتنامه دهخداشترخان . [ ش ُ ت ُ ] (اِخ ) دهی ازدهستان الموت بخش معلم کلایه شهرستان قزوین . دارای 162 تن سکنه . آب آن از رودخانه و محصول آن غلات ، برنج ، انگور و میوه است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1).
شترخانلغتنامه دهخداشترخان . [ ش ُ ت ُ ] (اِخ ) نام محلی است به جنوب شرقی تهران که محل توقف و اسطبل شترهای ناصرالدین شاه بود در زیر قریه ٔ نجف آباد و تا قبل از آبادی کنونی تهران از نواحی خارج از تهران به شمار می آید.
شترخانفرهنگ فارسی عمیدچهاردیواری که شتران را در آنجا نگهداری میکنند؛ شترخانه؛ جای شتران؛ خوابگاه شتران.
ستارخانلغتنامه دهخداستارخان . [ س َت ْ تا ] (اِخ ) سردار ملی (وفات در 1332هَ . ق .)، پسر حاجی سن قراچه داغی . یکی از دو مدافع مشهور تبریز در مقابل قشون عظیم محمدعلی شاه قاجار است . در مدت یازده ماه تمام از روز بیست و سوم جمادی الاولای
شترخونلغتنامه دهخداشترخون . [ ش ُ ت ُ ] (اِخ ) دهی ازدهستان بویراحمد سرحدی بخش کهکیلویه شهرستان بهبهان . دارای 75 تن سکنه . آب آن از چشمه و محصول آن غلات ، پشم و لبنیات است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6).
يَصْطَرِخُونَفرهنگ واژگان قرآنشيون و فرياد مي زنند - با ناله و شيون وفرياد به فرياد رسي مي طلبند (کلمه اصطراخ از باب افتعال از ماده صراخ (ناله) او به معناي شيون و فرياد و استغاثه است )
شترخانهلغتنامه دهخداشترخانه . [ ش ُ ت ُ ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) شترخان . خانه ٔ شتر. اصطبل . طویله ٔ شتران : ز سیم و زر و قندز و لعل و درشتر با شترخانه ها گشت پر.نظامی .
مباءةلغتنامه دهخدامباءة. [ م َ ءَ ] (ع اِ) (از «ب وء») جای باش . (منتهی الارب ) (آنندراج ). منزل . (مهذب الاسماء) (اقرب الموارد). آرامش جا. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). خانه و منزل باش . (ناظم الاطباء). || خانه ٔ زنبور عسل در کوه . (منتهی الارب ) (آنندراج )(ناظم الاطباء). خانه ٔ زنبور عسل . (ا
صاحب جمعلغتنامه دهخداصاحب جمع. [ ح ِ ج َ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) مأمور جمعآوری مالیات در دوره ٔ مغول . ج ، صاحب جمعان : تا رعایا آن را بدو قسط باده و نیم و حق خزانه با صاحب جمعی که در هر ولایت منصوب گشته میرسانند. (تاریخ غازان خانی ص 264).
مناخلغتنامه دهخدامناخ . [ م ُ / م َ ] (ع اِ) (از «ن و خ ») خواب جای شتر. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). جای خوابانیدن شتر. (از اقرب الموارد) (از محیط المحیط). آنجا که شتران را بخوابانند. محل فرودآوردن و خوابانیدن شتر. مَبرَک . شترخان . (یادداشت به
شترخانهلغتنامه دهخداشترخانه . [ ش ُ ت ُ ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) شترخان . خانه ٔ شتر. اصطبل . طویله ٔ شتران : ز سیم و زر و قندز و لعل و درشتر با شترخانه ها گشت پر.نظامی .
دریای هشترخانلغتنامه دهخدادریای هشترخان . [ دَرْ ی ِ هََ ت َ ] (اِخ ) دریای خزر. بحرخزر. رجوع به خزر وبحرخزر (ذیل بحر) و دریای خزر شود.
خانان هشترخانلغتنامه دهخداخانان هشترخان . [ ن ِ هََ ت َ ] (اِخ ) رجوع به «خاندان اردوا» و «خانان سیراردو» شود.
هشترخانلغتنامه دهخداهشترخان . [ هََ ت َ ] (اِخ ) اصل آن حاجی ترخان است . (یادداشت به خط مؤلف ). رجوع به حاجی ترخان شود.