شب بولغتنامه دهخداشب بو. [ ش َ ] (اِ مرکب ) شب انبوی . شب بوی . منثور. گلی که در شب بو میدهد و در روز بو ندارد و آن اقسام دارد. (فرهنگ نظام ). گیاهی است از تیره ٔ صلیبیان که زینتی است و ارتفاعش بین 30 تا 70 سانتیمتر است و بسبب
شب بوفرهنگ فارسی عمیدگیاهی زینتی باساقۀ بلند و گلهایی به رنگهای مختلف؛ شبانبوی؛ خیرو؛ خیری؛ هیری؛ زراوشان.
شب بوفرهنگ فارسی معین( ~ .) (اِمر.) گیاهی است از تیرة صلبیان که زینتی است و به سبب دارا بودن گل های معطر و زیبا غالباً در باغچه ها کشت می شود. شب بوی ، شقاری ، شمشم ، خمخم ، خیرو، خیری نیز گفته می شود.
چهارـ شیبنورد،4ـ شیبنورد4X racerواژههای مصوب فرهنگستانورزشکـاری که در چهارـ شیبنوردی شرکت میکند
سیبلغتنامه دهخداسیب . (اِ) پهلوی «سپ » ، اورامانی «سوو» ، گیلکی «سب » ، طبری «سه »، مازندرانی کنونی «سیف و سف » ، خوانساری «سو» . (از حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). میوه ای است معروف و آنرا به عربی تفاح خوانند. (برهان ) (از آنندراج ). تفاح . (منتهی الارب ) : نه غلیو
شب بوزهلغتنامه دهخداشب بوزه . [ ش َ زَ / زِ ](اِ مرکب ) شب پره را گویند که مرغ عیسی باشد. (برهان قاطع). شب پره . خفاش . وطواط. (ناظم الاطباء). ظاهراً مصحف شب یوزه و شب یازه است . (حاشیه ٔ برهان چ معین ).
شب بویلغتنامه دهخداشب بوی . [ ش َ ] (اِ مرکب ) شب بو. نام گلی است و بیشتر کبودرنگ میباشد و سفید و الوان هم می شود و شبها بوی خوش کند و آن را گل گاوچشم نیزگویند و به عربی عین البقر خوانند و بعضی گل خیری را شب بوی گویند. (برهان ). و رجوع به شب انبوی و شب بو شود.
شب بوفرهنگ نامها(تلفظ: šab bu) (در گیاهی) گلی معطر و زینتی در رنگهای مختلف با ساقهی بلند که مصرف دارویی داشته ؛ گیاه این گل که دو ساله یا دائمی و زینتی است و انواع متعدد دارد ، خیری .
چلیپائیانفرهنگ فارسی عمیدخانوادهای از گیاهان که گلهای آنها دارای چهار گلبرگ و به شکل چلیپا است، مانند گل شببو.
شبلغتنامه دهخداشب . [ ش َب ب ] (ع اِ) نوعی از زاج باشد و آن را زاج بلور خوانند و گویند که آن از کوه فروچکد و مانند یخ بفسرد و بهترین وی آن است که از جانب یمن آورند و گویند که به این معنی عربی است . (از برهان قاطع). نوعی از زاگ . (آنندراج ) (منتهی الارب ). زاج . نوشادر. (ناظم الاطباء). او را
شبلغتنامه دهخداشب . [ ش ُب ب ] (اِخ ) نام موضعی است دریمن . (منتهی الارب ) (از متن اللغة) (ناظم الاطباء).
شبلغتنامه دهخداشب . [ش َب ب ] (ع مص ) زیاده کردن حسن و جمال زن را سراندازاو چه سفیدی چهره در برابر سیاهی موی یا سرانداز وی را زیباتر کند. (از متن اللغة) (از آنندراج ) (از اقرب الموارد). || افروخته کردن لون . (مصادراللغه ٔ زوزنی ص 94). || بهیجان در آوردن . ت
دختران شبلغتنامه دهخدادختران شب . [ دُ ت َ ن ِ ش َ ] (اِخ ) هسپریدس در اساطیر یونان نام چندتن از پریان که بکمک اژدهای موسوم به لادون از درخت سیبی که گایا آنرا در موقع عروسی هرا با زئوس به هرا هدیه داده بود و میوه ٔ زرین میداد نگهبانی میکردند. در باب نسب و مسکن آنها روایات مختلف است بروایتی اطلس و
تاریک شبلغتنامه دهخداتاریک شب . [ ش َ ] (اِ مرکب ) شب تاریک . شب های محاق : صدرجهان ، جهان همه تاریک شب شده ست ازبهر ما سپیده ٔ صادق همی دمی . رودکی .بگوش من آید بتاریک شب که بگشاید از رنج یک تن دو لب .فردوسی