شاشانیدنلغتنامه دهخداشاشانیدن . [ دَ ] (مص ) تعدیه ٔ شاشیدن . شاشاندن . رجوع به شاشیدن و شاشاندن شود.
شاشاندنلغتنامه دهخداشاشاندن . [ دَ ] (مص ) تعدیه ٔ شاشیدن . شاشانیدن . واداشتن به شاشیدن . وادار کردن که بشاشد. رجوع به شاشیدن شود.
شاشاندنلغتنامه دهخداشاشاندن . [ دَ ] (مص ) تعدیه ٔ شاشیدن . شاشانیدن . واداشتن به شاشیدن . وادار کردن که بشاشد. رجوع به شاشیدن شود.
تبویللغتنامه دهخداتبویل . [ ت َ ] (ع مص ) به شاش داشتن . (اقرب الموارد).شاشانیدن : فی القاثاطیر و استعمالها فی التبویل و الزرق . (قانون ابوعلی سینا چ طهران ص 268).