ساق بر ساق مالیدنلغتنامه دهخداساق بر ساق مالیدن . [ ب َ دَ ] (مص مرکب ) طپیدن و دست و پا زدن در حالت نزع . (آنندراج از بهار عجم ).
ریشه 3sagواژههای مصوب فرهنگستانزائدهای پرمانند در ضخامتهای متفاوت با سطوح خشن و نامنظم که عموماً از گوشههای زیرین قطعه با زوایای باز امتداد یافته است
حشاکلغتنامه دهخداحشاک . [ ح َش ْشا ] (اِخ ) نام رودی است . سرچشمه ٔ آن هرماس است و به دجله ریزد. و نیز نام وادیی به جزیرة در شمال عراق که از الهرماس تا دجله ممتد است . (معجم البلدان ).
شائکلغتنامه دهخداشائک . [ ءِ ] (ع ص ) خاردار . (اقرب الموارد). ج ، شاکة. (اقرب الموارد) شجر شائک السلاح ؛ شاکی السلاح . رجوع به نشوءاللغه ص 16و لغت شاکی شود. || رجل شائک السلاح ؛ ای ذوشوکة وحدة فی سلاحه و یقال ایضاً شاک السلاح بالتشدید. (اقرب الموارد).
شائکلغتنامه دهخداشائک . [ ءِ ] (ع ص ) خاردار . (اقرب الموارد). ج ، شاکة. (اقرب الموارد) شجر شائک السلاح ؛ شاکی السلاح . رجوع به نشوءاللغه ص 16و لغت شاکی شود. || رجل شائک السلاح ؛ ای ذوشوکة وحدة فی سلاحه و یقال ایضاً شاک السلاح بالتشدید. (اقرب الموارد).
شائکلغتنامه دهخداشائک . [ ءِ ] (ع ص ) خاردار . (اقرب الموارد). ج ، شاکة. (اقرب الموارد) شجر شائک السلاح ؛ شاکی السلاح . رجوع به نشوءاللغه ص 16و لغت شاکی شود. || رجل شائک السلاح ؛ ای ذوشوکة وحدة فی سلاحه و یقال ایضاً شاک السلاح بالتشدید. (اقرب الموارد).