شستملغتنامه دهخداشستم . [ ش َ ت ُ ] (ص نسبی ، اِ مرکب ) شستمین . صفت توصیفی عددی ؛ چیزی که در مرتبه ٔ شصت واقع شده باشد. (ناظم الاطباء) : به شستم سال چون ماهی در شستم به حلقم در، تو ای شستم قوی شستی . ناصرخسرو.رجوع به شست و شستمین
شصتملغتنامه دهخداشصتم . [ ش َ ت ُ ] (عدد ترتیبی ،ص نسبی ) شصتمین . چیزی که در مرتبه ٔ شصت واقع شده باشد. واقع در مرحله ٔ شصت . (ناظم الاطباء). واقعشده در مرتبه ٔ شصت . (یادداشت مؤلف ). رجوع به شصتمین شود.- یک شصتم ؛ از شصت یک قسمت . شصت یک . (یادداشت مؤلف ).
سیستمفرهنگ فارسی عمید۱. مجموعهای متشکل از عناصر مرتبط با یکدیگر که مسئول انجام کار خاصی هستند؛ دستگاه: سیستم گوارشی، سیستم بانکی.۲. آنچه شکل، ساختار، و یا تجهیزات متفاوت یک وسیله را تعیین میکند: سیستم کامپیوتر.۳. مجموعهای از قواعد و اصول تثبیت شده: سیستم متری.۴. قاعده؛ شیوه.
صناعةدیکشنری عربی به فارسیسيستم صنعتي , صنعت گرايي , صنعت , صناعت , پيشه و هنر , ابتکار , مجاهدت , ساختن , جعل کردن , توليد کردن , ساخت , مصنوع , توليد
سیستمفرهنگ فارسی عمید۱. مجموعهای متشکل از عناصر مرتبط با یکدیگر که مسئول انجام کار خاصی هستند؛ دستگاه: سیستم گوارشی، سیستم بانکی.۲. آنچه شکل، ساختار، و یا تجهیزات متفاوت یک وسیله را تعیین میکند: سیستم کامپیوتر.۳. مجموعهای از قواعد و اصول تثبیت شده: سیستم متری.۴. قاعده؛ شیوه.
سیستمفرهنگ فارسی عمید۱. مجموعهای متشکل از عناصر مرتبط با یکدیگر که مسئول انجام کار خاصی هستند؛ دستگاه: سیستم گوارشی، سیستم بانکی.۲. آنچه شکل، ساختار، و یا تجهیزات متفاوت یک وسیله را تعیین میکند: سیستم کامپیوتر.۳. مجموعهای از قواعد و اصول تثبیت شده: سیستم متری.۴. قاعده؛ شیوه.