سکندیکشنری عربی به فارسیسکونت , اسکان , سکني , مستعمره , مسکن , منزل , محل سکونت , اطاق کرايه اي , محل اقامت , اقامتگاه
تاراسکنلغتنامه دهخداتاراسکن . [ ک ُ ] (اِخ ) مرکز بخشی است در ایالت بوش دو رن فرانسه که در 17هزارگزی آرل در ساحل یسار رود رن واقع است و 8885 تن سکنه دارد. تجارت صابون و روغن زیتون
تسکنلغتنامه دهخداتسکن . [ ت َ س َک ْ ک ُ ] (ع مص ) بیچاره شدن .(تاج المصادر بیهقی ). درویش شدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). مسکین شدن . (از متن اللغة) (از اقرب ال
تمسکنلغتنامه دهخداتمسکن . [ ت َ م َ ک ُ ] (ع مص ) بیچاره شدن . (تاج المصادر بیهقی ). درویش شدن یا مانند درویش گردیدن و خوار و حقیر شدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). تسکن ، چنا
اسکندیکشنری عربی به فارسیهمساز , همساز کردن , جا دادن , منزل دادن , وفق دادن با , تطبيق نمودن , تصفيه کردن , اصلا ح کردن , اماده کردن(براي) , پول وام دادن(بکسي) , ساکن شدن(در) , مسکن گز