سکندیکشنری عربی به فارسیسکونت , اسکان , سکني , مستعمره , مسکن , منزل , محل سکونت , اطاق کرايه اي , محل اقامت , اقامتگاه
سکندیکشنری عربی به فارسیسبک کردن , تخفيف دادن , تسکين دادن , راستي , براستي , درحقيقت , راستگو , تسکين دهنده , تفال , پيشگويي , ضرب المثل
سکنلغتنامه دهخداسکن .[ س َ ک َ ] (ع اِ) جای گرفتگی و باشش (اسم است سکون را). (منتهی الارب ) (آنندراج ). آرامگاه . (مهذب الاسماء) (ترجمان القرآن ترتیب عادل بن علی ص 58) : توشه ا
سکنفرهنگ انتشارات معین(سَ کَ) [ ع . ] 1 - (مص ل .) جای گرفتن . 2 - آرمیدن . 3 - (اِ.) آن چه که به آن انس گیرند و آرامش پیدا کنند.
سکنفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. آرمیدن.۲. جای گرفتن در خانه؛ ساکن شدن.۳. (اسم) آنچه به آن انس گیرند و آرامش پیدا کنند.۴. آرامش.