لغتنامه دهخدا
شکر. [ ش َ ک َ / ش َک ْ ک َ ] (اِ) سکَّر. عسل القصب . سقخارن . معرب آن سُکَّر و فرانسه ٔ آن سوکر. با شکر از یک اصل است ، و گاهی در نظم به تشدید کاف آید. و در تداول عموم به کسر «ش » است . ابوالشفاء. (یادداشت مؤلف ). عصیر بسیار شیرینی که از بع