لغتنامه دهخدا
سن . [ س َن ن ] (ع مص ) تیز کردن کارد را بفسان . (منتهی الارب ) (آنندراج ). تیز کردن . (تاج المصادر بیهقی ). || نصب کردن سنان به نیزه . || مالیدن دندان را به سواک . || سخت راندن شتران را. (منتهی الارب ) (آنندراج ). نیک راندن شتر. (تاج المصادر بیهقی ). || ظاهر کردن و آشکارا کر