سنیدلغتنامه دهخداسنید. [ س َ ] (ع اِ) پسرخوانده . (آنندراج )(منتهی الارب ). دعی . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ).
سنیزلغتنامه دهخداسنیز. [ س ُ ](اِ) سیاه دانه و آن تخمی باشد سیاه که بر روی خمیر ریزند. (برهان ) (آنندراج ). شونیز. (تحفه ٔ حکیم مؤمن ) (فهرست مخزن الادویه ). رجوع به شنیز و شون
سنیحلغتنامه دهخداسنیح . [ س َ ] (ع ص ، اِ) صید که از جانب چپ صیاد برآید. || مروارید یا رشته ٔ آن پیش از آنکه مروارید در آن کشیده باشند. || پیرایه . (منتهی الارب ) (آنندراج ).
سنیفلغتنامه دهخداسنیف . [ س َ ] (ع اِ) خرقه که بر هر دو شانه گاه شتراندازند. ج ، سُنُف . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || حاشیه ٔ بساط. (ناظم الاطباء).
سنیژهلغتنامه دهخداسنیژه . [س َ ژَ / ژِ ] (اِ) ریسمانی باشد که از پهنای کار زیاده می آید و آن را جولاهگان نمی بافند و بر انگشت پیچیده بگوشه ای می گذارند. (آنندراج ) (فرهنگ رشیدی )
سنیعةلغتنامه دهخداسنیعة. [ س َ ع َ ] (ع اِ) راه در کوه . || (ص ) زن خوب رو و نیکو و نرم پیوند سبک و لطیف استخوان .ج ، سنایع. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
سنیقلغتنامه دهخداسنیق . [ س ُن ْ ن َ ] (ع اِ) خانه ٔ گچکار. (منتهی الارب ) (آنندراج ). ج ، سنیقات ، سنانیق . (ناظم الاطباء). || (اِخ ) ستاره ای است سپید در کهکشان . (ناظم الاطبا
سنینلغتنامه دهخداسنین . [ س َ ](ع اِ) سونش و سنگ و آهن و جز آن . (آنندراج ) (منتهی الارب ). اجزای صغار است که در وقت سودن دو سنگ بهم میرسد. (فهرست مخزن الادویه ). || (ص ) زمینی
سنینلغتنامه دهخداسنین . [ س ِ ] (ع اِ) ج ِ سنة. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (غیاث ) : خواست از ری خسرو ایران مرا بر پشت پیل خود ز تو هرگز نیندیشید در چندین سنین . منوچهری .بسته ٔ
سنینلغتنامه دهخداسنین . [ س ُ ن َ ] (ع اِ مصغر) مصغر سنان که طرف سرتیز نیزه است . (آنندراج ) : منم آنکه چون نیزه بازی کنم برویت سنین و بنین از اجم .باقر کاشی (از آنندراج ).
سنینةلغتنامه دهخداسنینة. [ س َ ن َ ] (ع اِ) ریگ دراز. ج ، سنائن . (مهذب الاسماء). ریگ توده بلند و دراز. ج ، سنائن . (آنندراج ). || باد. || همزاد. (منتهی الارب ) (آنندراج ).
سنیةلغتنامه دهخداسنیة. [ س َ نی ی َ ] (ع ص ) تأنیث سنی : و بمراتب علیه و مدارج سنیه رسانید. (سندبادنامه ص 315). رجوع به سنی شود.