غری سمکلغتنامه دهخداغری سمک . [ غ َرْ ی ِ س َم َ / غ َ را س َ م َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) سریشم ماهی . (الابنیة عن حقائق الادویة). غری السمک . غرا السمک . رجوع به غرا و غراء و غ
صغار السمکدیکشنری عربی به فارسیزاده , تخم , فرزند , حيوان نوزاد , جوان , گروه , گوشت سرخ کرده , برياني , سرخ کردن , روي اتش پختن , تهييج , سوزاندن
حوض السمکدیکشنری عربی به فارسینمايشگاه جانوران و گياهان ابزي , شيشه بزرگي که در ان ماهي و جانوران دريايي رانمايش ميدهند , ابزيگاه , ابزيدان
داءالسمکلغتنامه دهخداداءالسمک . [ ئُس ْ س َ م َ ] (ع اِ مرکب ) داءالحیة. بیماری پوست که در آن جلد حالت شاخی گیرد و خشک و پوسته پوسته شود چون فلس ماهی .
قاتل السمکلغتنامه دهخداقاتل السمک . [ ت ِ لُس ْ س َ م َ ] (ع اِ مرکب ) لاغیه است . ماهی زهرج . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). رجوع به قاتل الحیتان شود.
غراءالسمکلغتنامه دهخداغراءالسمک . [ غ ِئُس ْ س َ م َ ] (ع اِ مرکب ) سریشم ماهی . سریشم ماهی شیمر . رجوع به غراء شود.
غری السمکلغتنامه دهخداغری السمک . [ غ َ رَس ْ س َ م َ ] (ع اِ مرکب ) رطوبت منجمدی است که در شکم ماهی بینی دراز که خنزیرالبحر نامند و امثال آن بهم میرسد و بعضی سیاه و برخی سفید است .
وادی السمکلغتنامه دهخداوادی السمک . [ دِس ْ س َ م َ ] (اِخ ) موضعی است از توابع وادی صفرا واقع در حجاز که محل عبور حجاج است . (از معجم البلدان ذیل السمک ).