سمکدیکشنری عربی به فارسیماهي , انواع ماهيان , ماهي صيد کردن , ماهي گرفتن , صيداز اب , بست زدن (به) , جستجو کردن , طلب کردن
سمکلغتنامه دهخداسمک . [ س َ ] (ع مص ) بلند کردن وبلند شدن . (المصادر زوزنی ) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || بلند گردانیدن . (تاج المصادر بیهقی ) (غیاث ). || (اِ)
سمکلغتنامه دهخداسمک . [ س َ م َ ] (ع اِ) ماهی . ج ، اسماک ، سموک . (غیاث ) (آنندراج ) : نگویم دد و دام و مور و سمک که فوج ملایک بر اوج فلک .سعدی . || (اِخ ) در فارسی اکثر به مع
سمکلغتنامه دهخداسمک .[ س َ م ُ ] (اِ) رعنا و رعنایی که بی عقل و بی عقلی و بی هنری باشد. (برهان ) (ناظم الاطباء). رعنایی . بی عقلی . بی هنری . مرادف سبک . (آنندراج ) (از فرهنگ ر
سمک مفلطحدیکشنری عربی به فارسینوعي ماهي پهن , لغزش , اشتباه , درگل تقلا کردن , بال بال زدن , دست وپاکردن
سمکه ٔ صیدالغتنامه دهخداسمکه ٔ صیدا. [ س َ م َ ک َ ی ِ ص َ] (اِ مرکب ) نوعی از ماهی است . (از تحفه ٔ حکیم مؤمن ). رجوع به تحفه ٔ حکیم مؤمن و الفاظ الادویه شود.
سمکارلغتنامه دهخداسمکار. [ س َ ] (اِخ ) ناحیه ای است از ولایت بدخشان . (برهان ) (انجمن آرا) (آنندراج ). نام شهری از بدخشان . (ناظم الاطباء) : خبر رسید که اندر نواحی سمکارسر حصاری