سلامتلغتنامه دهخداسلامت . [ س َ م َ ] (ع مص ، اِمص ) بی گزند شدن . بی عیب شدن . (آنندراج ) (غیاث اللغات ) : چه خوش گفت آن نکوگوی نکوکارکه سَر خواهی سلامت سِرّ نگهدار. جامی . || عافیت . تندرستی . (فرهنگ فارسی معین )
سلامتفرهنگ فارسی عمید۱. تندرستی. Δ در فارسی یای مصدری اضافه میکنند و سلامتی میگویند که فصیح نیست.۲. [قدیمی] پاکی و رهایی از عیب و آفت؛ بیعیبی.۳. [قدیمی] بیگزند شدن؛ از عیب و آفت رهایی یافتن.۴. [مقابلِ ملامت] (تصوف) حفظ و رعایت رسوم.
سلامتفرهنگ فارسی معین(سَ مَ) [ ع . سلامة ] 1 - (مص ل .) بی - عیب شدن . 2 - رهایی یافتن . 3 - (اِمص .) امنیت . 4 - تندرستی . 5 - نجات ، رستگاری . 6 - خالص از بیماری ، شفا.
سلامتفرهنگ مترادف و متضاد۱. بهداشت، صحت ≠ بیماری ۲. راحت ۳. امنیت ≠ ناامنی ۴. بهبود، تندرستی، شفا، عافیت ۵. تندرست، سالم ≠ ناخوش ۶. بیگزند، مصون ۷. رستگاری، فلاح ۸. آرامش، صلح ۹. رهایییافتن، نجات یافتن، ۱۰. سالم ماندن، بیگزندماندن
سلامتلغتنامه دهخداسلامت . [ س َ م َ ] (ع مص ، اِمص ) بی گزند شدن . بی عیب شدن . (آنندراج ) (غیاث اللغات ) : چه خوش گفت آن نکوگوی نکوکارکه سَر خواهی سلامت سِرّ نگهدار. جامی . || عافیت . تندرستی . (فرهنگ فارسی معین )
سلامتفرهنگ فارسی عمید۱. تندرستی. Δ در فارسی یای مصدری اضافه میکنند و سلامتی میگویند که فصیح نیست.۲. [قدیمی] پاکی و رهایی از عیب و آفت؛ بیعیبی.۳. [قدیمی] بیگزند شدن؛ از عیب و آفت رهایی یافتن.۴. [مقابلِ ملامت] (تصوف) حفظ و رعایت رسوم.
سلامتفرهنگ فارسی معین(سَ مَ) [ ع . سلامة ] 1 - (مص ل .) بی - عیب شدن . 2 - رهایی یافتن . 3 - (اِمص .) امنیت . 4 - تندرستی . 5 - نجات ، رستگاری . 6 - خالص از بیماری ، شفا.
سلامتفرهنگ مترادف و متضاد۱. بهداشت، صحت ≠ بیماری ۲. راحت ۳. امنیت ≠ ناامنی ۴. بهبود، تندرستی، شفا، عافیت ۵. تندرست، سالم ≠ ناخوش ۶. بیگزند، مصون ۷. رستگاری، فلاح ۸. آرامش، صلح ۹. رهایییافتن، نجات یافتن، ۱۰. سالم ماندن، بیگزندماندن
خیر و سلامتلغتنامه دهخداخیر و سلامت . [ خ َ / خ ِ رُ س َ م َ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) نیکویی و تندرستی . || این تعبیر در مقام خداحافظی بکار رود : ای آنکه بتقریر و بیان دم زنی از عشق ما با تو نداریم سخن خیر و سلامت .<p class="auth
دار سلامتلغتنامه دهخدادار سلامت . [ رِ س َ م َ ] (ترکیب اضافی ، اِمرکب ) بهشت . (انجمن آرا). رجوع به دارالسلامة شود.
سلامتلغتنامه دهخداسلامت . [ س َ م َ ] (ع مص ، اِمص ) بی گزند شدن . بی عیب شدن . (آنندراج ) (غیاث اللغات ) : چه خوش گفت آن نکوگوی نکوکارکه سَر خواهی سلامت سِرّ نگهدار. جامی . || عافیت . تندرستی . (فرهنگ فارسی معین )
ساق و سلامتلغتنامه دهخداساق و سلامت . [ ق ُ س َ م َ ] (ص مرکب ) از ترکی ساق بمعنی سالم ، و سلامت عربی بجای سالم . صحیح و سالم . تندرست .
ناسلامتلغتنامه دهخداناسلامت . [ س َ م َ ] (ص مرکب ) در تداول ،ناسالم . ناتندرست . بیمار. که سالم و تندرست نیست .