سدادلغتنامه دهخداسداد. [ س َ ] (ع مص ) راست شدن . (ترجمان القرآن ) (تاج المصادر بیهقی ). راست شدن قول . (المصادر زوزنی ). راست و درست شدن . (غیاث ) (از اقرب الموارد). راستی و در
سدادلغتنامه دهخداسداد. [ س ِ ] (ع اِ) سربند شیشه . (منتهی الارب ). آنچه بدان چیزی استوار کنند. (دهار). آنچه سر شیشه بدان سخت کنند. (مهذب الاسماء).- سداد الثغر ؛ بند کردن راه درآ
سدادلغتنامه دهخداسداد. [ س ُ ] (ع اِ) مرضی است که به آن منفذ بینی و سینه بسته شود. (آنندراج ) (غیاث ). گرفتگی بینی . (مهذب الاسماء). بیمارئی است که به بینی استوار شود و صاحب آن
سدادفرهنگ انتشارات معین(سَ) [ ع . ] 1 - (مص ل .) راست و درست بودن . 2 - استقامت داشتن . 3 - (اِمص .) راستی . 4 - استقامت .
سدادفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. راست و درست بودن.۲. به راه راست بودن.۳. راستی و درستی در کردار و گفتار؛ راستی و درستی.۴. استقامت.