سترةدیکشنری عربی به فارسیجارچي , اعلا م کننده , علا مت گذار (در جاده) , هر چيز قرمز ومشتعلي , نوعي کت پشمي ياابريشمي ورزشي , ژاکت مخصوص ورزش , ژاکت , نيمتنه , پوشه , جلد , کتاب , جلد کر
ستردنفرهنگ مترادف و متضاد۱. تراشیدن، پاک کردن، پالودن، ۲. زدودن، کندن، محو کردن، زایل کردن ۳. نابود کردن، از بین بردن
سترگفرهنگ مترادف و متضاد۱. بزرگ، عظیم، معظم، والا ۲. بااهمیت، مهم ۳. بزرگجثه، تنومند، عظیمالجثه ≠ لاغر، نزار ۴. ستیزهکار، لجوج، خودسر ۵. عصبی، تندخو، خشمناک
سترونفرهنگ مترادف و متضاد۱. بیبار، بیبر، عقیم، نازا ≠ بارور، زایا ۲. بایر، لمیزرع، کویر ≠ حاصلخیز ۳. استریل