سازوارلغتنامه دهخداسازوار. (ص مرکب ) سازگار. (جهانگیری ) (برهان ) (رشیدی ) (انجمن آرا) (آنندراج ). سازگر. (مجموعه ٔ مترادفات ). سازنده . اهل سازش . موافق . مساعد : ای طبع سازوار چه کردم ترا چه بودبا من همی نسازی و، دائم همی ژکی . کسائی .
سازوارلغتنامه دهخداسازوار. (ص مرکب ) سازگار. (جهانگیری ) (برهان ) (رشیدی ) (انجمن آرا) (آنندراج ). سازگر. (مجموعه ٔ مترادفات ). سازنده . اهل سازش . موافق . مساعد : ای طبع سازوار چه کردم ترا چه بودبا من همی نسازی و، دائم همی ژکی . کسائی .
سازوارلغتنامه دهخداسازوار. (ص مرکب ) سازگار. (جهانگیری ) (برهان ) (رشیدی ) (انجمن آرا) (آنندراج ). سازگر. (مجموعه ٔ مترادفات ). سازنده . اهل سازش . موافق . مساعد : ای طبع سازوار چه کردم ترا چه بودبا من همی نسازی و، دائم همی ژکی . کسائی .
ناسازوارلغتنامه دهخداناسازوار. (ص مرکب ) مخالف . غیرموافق . آنکه سازش ندارد. (ناظم الاطباء). مخالف . (دهار). منافی . مانعةالجمع. متباین . مباین . || سرکش . آنچه مطیع و رام نباشد. (ناظم الاطباء). || بدخوی . بدسلوک . ناموافق : ناشزه ؛ زن ناسازوار با شوی . (منتهی الارب ). || غیرمتناسب . ناموزون . (د