زهلوقلغتنامه دهخدازهلوق . [ زُ ] (ع ص ) فربه . ج ، زهالیق . و حمر زهالیق ؛ خران فربه . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به زهالق و زهالیق شود.
زعلوقلغتنامه دهخدازعلوق . [ زُ ] (ع ص ) شادمان . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). شادمان . خرم . (ناظم الاطباء). || (اِ) گیاهی است یا صواب به ذال است در هر دو . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء).
زهلقلغتنامه دهخدازهلق . [ زِ ل ِ ] (ع ص ) مرد سبک شتاب . || باد سخت و تند. || (اِ) چراغ مادام که در قندیل باشد. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
جعلقلغتنامه دهخداجعلق . [ ج ُ ع ل ْ ل َ ] (ص ) در تداول عوام به معنی آدم بی سروپا و بی ادب و فرومایه است و جعلنق هم گویند.این کلمه را در وقت دشنام دادن به کسی بکار برند.
زهالیقلغتنامه دهخدازهالیق . [ زَ ] (ع ص ، اِ) ج ِ زهلوق . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). حمر زهالیق ؛ خران فربه . (منتهی الارب ). رجوع به زهلوق و ماده ٔ قبل شود.
زهالقلغتنامه دهخدازهالق . [ زَ ل ِ ] (ع ص ، اِ) ج ِ زهلق . (ناظم الاطباء). || ج ِ زهلوق . (اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء). رجوع به ماده ٔ بعد شود.