زنبالغتنامه دهخدازنبا. [ زَم ْ ] (اِ) نباتی است که در بلاد ری به تابستان می کارند و در اول زمستان می روید بسیار گرم و تند و مصدع و موجب حرارت بدن است به مرتبه ای که خورنده ٔ آن از هوای سرد متألم نخواهد شد. (انجمن آرا) (آنندراج ). رجوع به تحفه ٔ حکیم مؤمن شود.
جنباءلغتنامه دهخداجنباء. [ جَم ْ ] (اِخ ) موضعی است در بلاد بنی تمیم در سرزمین یمامه . (معجم البلدان ).
زنبارلغتنامه دهخدازنبار. [ زِم ْ ] (ع اِ) کبت انگبین . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || درختی است بزرگ . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). درختی چون چنار. (ازاقرب الموارد). || انجیر حلوانی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
زنباعلغتنامه دهخدازنباع . [ زِم ْ ] (اِخ ) از اعلام است . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). رجوع به عقد الفرید ج 6 ص 6 شود.
زنباقلغتنامه دهخدازنباق . [ زَم ْ ] (ع اِ) یک نوع تره ای که طعم تند دارد و زبان را می گزدو درد سر می آورد. (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
زنباقیلغتنامه دهخدازنباقی . [ ] (اِ) نوعی سبزی . (از دزی ج 1 ص 605). گیاهی است که به ری روید. رجوع به مفردات ابن البیطار شود. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). رجوع به ماده ٔ قبل شود.
زنبارلغتنامه دهخدازنبار. [ زِم ْ ] (ع اِ) کبت انگبین . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || درختی است بزرگ . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). درختی چون چنار. (ازاقرب الموارد). || انجیر حلوانی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
زنباعلغتنامه دهخدازنباع . [ زِم ْ ] (اِخ ) از اعلام است . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). رجوع به عقد الفرید ج 6 ص 6 شود.
زنباقلغتنامه دهخدازنباق . [ زَم ْ ] (ع اِ) یک نوع تره ای که طعم تند دارد و زبان را می گزدو درد سر می آورد. (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
زنباقیلغتنامه دهخدازنباقی . [ ] (اِ) نوعی سبزی . (از دزی ج 1 ص 605). گیاهی است که به ری روید. رجوع به مفردات ابن البیطار شود. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). رجوع به ماده ٔ قبل شود.