لغتنامه دهخدا
رسع. [ رَ ] (ع مص ) مهره ٔ چشم زخم بستن در پای یا دست کودک : رسع الصبی رسعاً. || تباه و فروهشته و سست گردیدن اعضای مرد: رسعاعضاء الرجل . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از آنندراج ) (از اقرب الموارد). || برچسبیدن نیام چشم کسی ، و یا عام است . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (