زحام کردنلغتنامه دهخدازحام کردن . [ زِ ک َ دَ] (مص مرکب ) فشار آوردن . مزاحمت . زحام : چو بر تو دهر به آفات خود زحام کندترا بصبر بر او قصد شام باید کرد.ناصرخسرو.
زحامیکلغتنامه دهخدازحامیک . [ زَ ] (ع اِ) ج ِ زُحموک . کشوتا. (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (از آنندراج ). رجوع به زجمول ، زحموک ، کشوتا، کشوت و اکشوت شود.