زبرلغتنامه دهخدازبر. [ زَ / زِ ] (ع اِ) عقل . (المنجد). رجوع به زَبر و زِبر شود. || قوی و شدید از مردان . (نهایة اللغه ) (لسان العرب ). رجوع به زَبر شود. || کتاب ، رجوع به زَبر
زبرلغتنامه دهخدازبر. [ زَ ب َ ] (ع اِ) همه : اخذه بزبره ؛ یعنی گرفت او را همه . (از منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (تاج العروس ) (متن اللغه )(محیط المحیط). اخذه بزبره ؛ ای باسره
زبرلغتنامه دهخدازبر. [ زَ ب َرر ] (اِ) زبر بمعنی بالا در ضرورت شعر، با تشدید راء آمده . (ولف ) : هزار و چهل چوب و شمشیرداشت که دیبا زبر و زره زیرداشت .(شاهنامه چ بروخیم ج 7 ص 2
زبرلغتنامه دهخدازبر. [ زَ ب ُ] (ع اِ) گورخر. حیوانی شبیه به خر که پیکرش دارای خطوط سیاه و زرد است . (الموسوعة العربیه ) (قاموس عثمانی ). رجوع به زرد خر و گورخر در این لغت نامه
زبرلغتنامه دهخدازبر. [ زِ ] (ص )چیزی که در لمس با جزئی از بدن خشن احساس شود مثل پارچه ٔ زبر و چوب زبر و سنگ زبر. (ناظم الاطباء). دستی زبر. آردی زبر : سعد بووقاص با مرد انصاری خ
زبرلغتنامه دهخدازبر. [ زِ ] (ع اِ) نبشته . ج ، زُبور. (منتهی الارب ) (المنجد). || مکتوب . ج ، زبور، مانند قدر و قدور از این معنی است زبور در این آیت از قرآن ، «و آتینا داود زبو
زبرلغتنامه دهخدازبر. [ زِ ب ِرر ] (ع ص ) نیک قوی و توانا. (منتهی الارب ). قوی و شدید از مردان . (متن اللغه ) (اقرب الموارد) (تاج العروس ). و بدین معنی است در شعر ابومحمد فقعسی
زبرلغتنامه دهخدازبر. [ زُ ] (ع ص ) ج ِ زبراء (مؤنث ازبر). (اقرب الموارد). رجوع به زبراء و ازبرشود. || ج ِ زبره [ زُ رَ ] برخلاف قیاس . ج ِ قیاسی آن زبر [ زُ ب َ ] . (از متن ال
زبرلغتنامه دهخدازبر. [ زُ ب َ ] (اِخ ) ابن وهب بن وثاق بن وهب بن سعدبن شطن بن مالک بن لوی بن الحرث بن سامةبن لوی . سرسلسله ٔ بطن زبر از بنوسامة (از بطون بنی لوی ). و جد ابراهیم
زبرلغتنامه دهخدازبر. [ زُ ب َ ] (اِخ ) بطنی است از بنوسامةبن لوی که به نام یکی از رجال این بطن خوانده شده و او زبربن وهب بن وثاق ... بن سامةبن لوی است . (تاج العروس ). رجوع به
زبرلغتنامه دهخدازبر. [ زُ ب ُ / ب َ ] (ع اِ) ج ِ زبرة. (مجمع البحرین ). رجوع به زُبُر و زُبَر شود. || جمع زبور. رجوع به زُبُر و زُبُر شود.
زبرلغتنامه دهخدازبر.[ زَ ب َ ] (ص ، ق ) بالا باشد که در مقابل پایین است وبه عربی فوق گویند. (برهان قاطع). پهلوی : هچ اپر مرکب از هچ (از) و اپر (ابر- بر) در پهلوی متأخر اژور «ن
زبرلغتنامه دهخدازبر.[ زُ ب َ ] (ع اِ) ج ِ زُبرَة. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). جمع قیاسی زبره . زُبَر است و زُبُر برخلاف قیاس جمع زبره آمده است . (از متن اللغه تألیف احمدرضا