فارسی زبانلغتنامه دهخدافارسی زبان . [ زَ ] (ص مرکب ) آنکه فارسی تکلم کند. رجوع به فارسی و فارسی خوان شود.
زبانگویش اصفهانی تکیه ای: zebun طاری: ozmun طامه ای: ozon طرقی: ozmun کشه ای: ozmun نطنزی: zobon / uzon
دریفرهنگ فارسی عمید / قربانزادهزبان فارسی که بعد از زبان پهلوی متداول گردیده و با اندک تغییری بهصورت زبان فارسی کنونی درآمده و پس از اسلام زبان رسمی و ادبی مردم ایران شده است: ◻︎ نظامی که نظ
پاسینواژهنامه آزاددر زبان فارسی به معنی حمد و ستایش و حمد و ستایش شده و در زبان کردی نیز به معنی پسندیده ،خیلی پسند و بسیار پسند شده و در زبان عربی هم معنی کلمه محمد می باشد
پارسی زبانفرهنگ فارسی عمید / قربانزادهکسی که به فارسی حرف میزند و زبان فارسی زبان مادری اوست.۲. [مجاز] ایرانی.
پشتوفرهنگ فارسی عمید / قربانزادهزبان بومی مردم افغانستان که شعبهای از زبان فارسی و مخلوط از لغات فارسی و عربی و هندی است و با الفبای فارسی نوشته میشود.
دریلغتنامه دهخدادری .[ دَ ] (اِخ ) (زبان ...) زبان فارسی رسمی معمول امروزه . (یادداشت مرحوم دهخدا). زبان فارسی که نوشتن و سرودن بدان پس از اسلام در ایران رواج و رسمیت یافت .در