زاتشهلغتنامه دهخدازاتشه . [ ش َ ] (اِخ ) سرزمین غله خیزی است در ناحیه ٔ زاب شمالی (از جزائر غربی آفریقا) واقع در 30کیلومتری جنوب یسکرة و از متعلقات قسطنطنیه بوده است . قلعه ٔ است
chapدیکشنری انگلیسی به فارسیچپ، مرد، شکاف، مشتری، جوانک، ترک، فک، چانه، خراش، انتخاب کردن، شکاف دادن، ترکاندن، زدن، خشکی زدن
بیزار شدنلغتنامه دهخدابیزار شدن . [ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) مانده شدن . دلتنگ شدن . مأیوس گشتن . (ناظم الاطباء). دل آزرده شدن . نومید شدن . دلسرد شدن : از یار به هر جوری بیزار نباید شدو
کشتلغتنامه دهخداکشت . [ ک ِ ] (مص مرخم ، اِمص ) زراعت . کشاورزی . زرع . اَکّاری . مؤاکره . حرث : به کشت ار برد رنج کشورزیان چنان کن که ناید به کشور زیان . اسدی .جهان زمین و سخ
شیبلغتنامه دهخداشیب . (اِ) مقابل بالا. (برهان ). ضد فراز که بلند است . (فرهنگ خطی ). نشیب . مقابل فراز. شیو. (رشیدی ) (انجمن آرا). انحدار. حدور.هبوط. سرازیری . پستی . (یادداشت
ژالهلغتنامه دهخداژاله . [ ل َ / ل ِ ] (اِ) تگرگ را گویند و سبب آن چنان است که چون بخار بهوا رود و سرمادر او اثر کند غلیظ شود و قطره ٔ باران گردد و در محل فرودآمدن فعل برودت در ا
آبلغتنامه دهخداآب . (اِ) (اوستائی آپ ap، سانسکریت آپ َ apa، پارسی باستانی آپی api، پهلوی آپ ap) مایعی شفاف بی مَزه و بوی که حیوان از آن آشامد و نبات بدان تازگی و تری گیرد. و آ