لغتنامه دهخدا
زابین . [ ب َ ] (اِخ ) زابین به عراق اندر بگشاد [ زاب ] چنانکه گفته ایم و آن را زاب بزرگ و زاب کوچک خوانند. (مجمل التواریخ و القصص ص 44). و ابن البلخی آرد:در عراق دو نهر آورد که آن را زابین خوانند و معنی زاب آن است که زو آب . (فارسنامه ٔ ابن