reevesدیکشنری انگلیسی به فارسیریو ها، یلوه ماده، کد خدا، کلانتر، از تنگنا یا جای باریکی گذشتن، نخ را از سوراخ سوزن گذراندن
ریو خوردنلغتنامه دهخداریو خوردن . [ وْ خوَرْ / خُرْ دَ ] (مص مرکب ) فریب خوردن .(از مجموعه ٔ مترادفات ص 264) (آنندراج ) : نخورده ز مردانگی ریو نفس شده کشته در دست اودیو نفس .ملاطغرا
تزویرلغتنامه دهخداتزویر. [ ت َزْ ] (ع مص ) بیاراستن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). آراستن و بر پای داشتن چیزی را و راست و نیکو کردن آن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). بیاراستن
ریونیزلغتنامه دهخداریونیز. [ وْ ] (اِخ ) ریو. نام پسر کیکاوس و داماد طوس . (از آنندراج ) (از برهان ). پسر کیکاوس و داماد طوس (داستان ). توضیح : بعضی اصل کلمه را «ریو» دانند و «نیز
ریوهلغتنامه دهخداریوه . [ ری وَ / وِ ] (اِخ ) نام پسر کیکاوس . (ناظم الاطباء) (از برهان ) (از آنندراج ) (از انجمن آرا) (از فرهنگ جهانگیری ). رجوع به ریو و ریونیز شود.
ریویلغتنامه دهخداریوی . [ ری ] (ص نسبی ) منسوب است به ریو که محله ای است به بخارا. (از لباب الانساب ).
ریویزلغتنامه دهخداریویز. [ ری ] (اِ) ریواس . (ناظم الاطباء) (از آنندراج ) (از برهان ). || مکر و حیله . دغا. ریو. (ناظم الاطباء) (ازآنندراج ) (از برهان ). رجوع به ریواس و ریویج شو