پرنازلغتنامه دهخداپرناز. [ پ ُ ] (ص مرکب ) پرنخوت . پربطر. پرفیریدگی : لشکر دشمن او مویه گر و لشکر اولب پر از خنده و دلها همه پرناز و بطر.فرخی .
پرنیازلغتنامه دهخداپرنیاز. [ پ ُ ] (ص مرکب ) سخت محتاج . بسیار نیازمند : شد از رنج و تنگی جهان پرنیازبرآمد بر این روزگاری دراز.فردوسی .
پرنیازفرهنگ فارسی عمیدبسیارنیازمند؛ محتاج: ◻︎ شد از رنج و تنگی جهان پرنیاز / برآمد براین روزگاری دراز (فردوسی: ۲/۴۱۲).
پُرنیازfastidiousواژههای مصوب فرهنگستانریزاندامگانی که برای رشد به تغذیه یا محیط کشت پیچیده نیاز دارد
رِنازیمribozymeواژههای مصوب فرهنگستانمولکول رِنایی که خاصیت زیمایهای توالی- ویژه (sequence-specific) دارد و باعث پیرایشِ رِنای تکرشتهای میشود
رِنازیم سرچکشیhammerhead ribozymeواژههای مصوب فرهنگستاننوعی رِنازیم تاشده که در پیرایش رونوشتهای رِنا نقش دارد
رِنازیم سنجاقسریhairpin ribozyme, HRواژههای مصوب فرهنگستانرِنازیم کوچک طبیعی یا مصنوعی شبیه به سنجاقسر که خودپیرای است و میتواند رِنای دیگر را برش دهد
رِنازیمribozymeواژههای مصوب فرهنگستانمولکول رِنایی که خاصیت زیمایهای توالی- ویژه (sequence-specific) دارد و باعث پیرایشِ رِنای تکرشتهای میشود
رِنازیم سرچکشیhammerhead ribozymeواژههای مصوب فرهنگستاننوعی رِنازیم تاشده که در پیرایش رونوشتهای رِنا نقش دارد
رِنازیم سنجاقسریhairpin ribozyme, HRواژههای مصوب فرهنگستانرِنازیم کوچک طبیعی یا مصنوعی شبیه به سنجاقسر که خودپیرای است و میتواند رِنای دیگر را برش دهد