ریزه ریزهلغتنامه دهخداریزه ریزه . [ زَ / زِ زَ / زِ ] (ص مرکب ، ق مرکب ) پاره پاره . ذره ذره . پارچه پارچه . (ناظم الاطباء). هسیس . (منتهی الارب ) : ریزه ریزه صدق هرروزه چراجمع می ناید در این انبار
پیرجهلغتنامه دهخداپیرجه . [ پ َ رَ ج َ ] (اِخ ) موضعی از هزارجریب مازندران . (سفرنامه ٔ رابینو ص 57 و 124 بخش انگلیسی ).
ریجهلغتنامه دهخداریجه . [ ج َ/ ج ِ ] (اِ) طنابی که رخت را روی آن آویزند و ظاهراً با کلمه ٔ رجه و رژه هم ریشه باشد. (لغت محلی گناباد). رجه یا رزه . رجه هم گویند. (از یادداشت مؤلف ).