روانستانلغتنامه دهخداروانستان . [ رَ ن ِ ] (اِ مرکب ) جای بسیاری روان یعنی افلاک سبعه . (آنندراج ) (انجمن آرا). محل و مقام ارواح . || آسمان . (ناظم الاطباء).
روان گیرلغتنامه دهخداروان گیر. [ رَ ] (نف مرکب ) روان گیرنده . گیرنده ٔ روان . آنکه یا آنچه روان را بستاند. آنکه یا آنچه روح از تن جدا کند. روانستان . جانستان : چه گویی دایه زین پیک روان گیرکه ناگه بردلم زد ناوک تیر. (ویس و رامین ).هنو