لغتنامه دهخدا
رضاجو. [ رِ ] (نف مرکب ) رضاجوینده . آنکه کوشش در خشنودی می کند. (ناظم الاطباء). که خواهد دیگری را خشنود سازد. که رضایت او بدست آرد. که در طلب خشنودی او کوشد. کوشای جلب رضای کسی : احرار روزگار رضاجوی من شدندچون برگزیده ٔ علی المرتضی شدم .<p