زانو رصدگاه (رصدگه ) کردنلغتنامه دهخدازانو رصدگاه (رصدگه ) کردن . [ رَ ص َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) کنایه از مراقبه کردن باشد. (برهان قاطع). کنایه از مراقبه کردن و چیزی را چشم داشتن . (آنندراج ). || کنایه از متفکر و اندوهگین نشستن باشد، و زانو رصد کردن هم هست که بی کلمه ٔ گاه باشد. (برهان قاطع). کنایه از متفکر بودن .
ریشیدهلغتنامه دهخداریشیده . [ دِ ] (اِخ ) نام یکی از پادشاهان هند. (ناظم الاطباء) (از برهان ) (آنندراج ).
ریشیدهلغتنامه دهخداریشیده .[ دَ / دِ ] (ن مف ، اِ) ریشه ٔ دستار. (ناظم الاطباء) (از برهان ) (از آنندراج ). ریشه ٔ دستار که چشمه کنند و کبود و سپید سازند. (شرفنامه ٔ منیری ). || پرنیان منقش . (از برهان ) (انجمن آرا) : گفت بر پرنیان ری
رشدةلغتنامه دهخدارشدة. [ رَ دَ ] (ع ص ) رِشْدَة. حلال زاده . خلاف زنیه . (از منتهی الارب ) (از آنندراج ).- ولد رشده ؛پاکزاد. مقابل ولد غیه . مقابل ولد زنیه . (از یادداشت مؤلف ).
رسیدهفرهنگ فارسی عمید۱. آمده.۲. بهدستآمده.۳. ویژگی میوهای که نموش کامل شده و موقع چیدن و خوردن آن باشد.
رسیدهلغتنامه دهخدارسیده . [ رَ / رِ دَ /دِ ] (ن مف / نف ) آمده . درآمده . وارد. (فرهنگ فارسی معین ). وارد. وارده . (لغات فرهنگستان ). آمده و واردشده . (ناظم الاطباء). اسم مفعول از مصدر رسیدن ،
تازه بدوران رسیدهلغتنامه دهخداتازه بدوران رسیده . [ زَ / زِ ب ِ دَ / دُو رَ / رِ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) کسی که از درجه ٔ پست بدرجه ٔ بلند ترقی کرده و مغرور شده باشد. (فره
چشم رسیدهلغتنامه دهخداچشم رسیده . [ چ َ / چ ِرَ / رِ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) کسی که چشم زخم به او رسیده باشد. (ناظم الاطباء). چشم زخم خورده . چشم زخم دیده . چشم بدرسیده . رجوع به چشم رسیدگی و چشم ر
خزان رسیدهلغتنامه دهخداخزان رسیده . [ خ َ رَ / رِ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) پژمرده . خزان دیده : مجنون چو گل خزان رسیده می گشت میان آب دیده . نظامی .کای تازه گل خزان رسیده
زخم رسیدهلغتنامه دهخدازخم رسیده . [ زَ م ِ رَ / رِ دَ / دِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) آماس و دملی که پخته شده و نزدیک آن باشدکه سر باز کند و پلیدی از آن بیرون رود. زخم نزدیک به التیام . رجوع به «رسیدن زخم » در ذیل «زخم » شود.
زخم رسیدهلغتنامه دهخدازخم رسیده . [ زَرَ / رِ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) خسته گشته . زخمی شده . زخم یافته . مجروح . مصدوم . ضربت دیده : دست زخم رسیده بشمشیر یازید و طغانرا زخمی عظیم زد و خواست تا دیگر بار زخمی