رستورانلغتنامه دهخدارستوران . [ رِ ت ُ / تو ] (فرانسوی ، اِ) جایی که در آن غذا خورند و مشروب نوشند. (فرهنگ فارسی معین ). مهمانخانه و قهوه خانه ، این لفظ رستوران فرانسوی است . (از ف
رستورانواژهنامه آزادخوراک خوری، ناهارخوری. جایی که در آن انواع غذا و نوشیدنی تهیه و طبخ و خورده گردد. خورکده.
غذاخوری حاضریdelicatessen restaurantواژه‌های مصوب فرهنگستانغذاخوری که غذاهای آماده مانند انواع ساندویچ و رست‌بیف و سالاد سیب‌زمینی عرضه می‌کند متـ . رستوران حاضری
خانهلغتنامه دهخداخانه . [ ن َ / ن ِ ] (اِ) آن جایی که در آن آدمی سکنی می کند. (ناظم الاطباء). سرا. منزل . مستَقَرّ : برگزیدم بخانه تنهایی از همه کس درم ببستم چست . شهیدبلخی .کنو
حشمتلغتنامه دهخداحشمت . [ ح ِ م َ ] (ع اِ) شکوه . شکه . (لغت نامه ٔ اسدی ). احتشام . جاه و جلال . جاه . دبدبة. بزرگی . حرمت . احترام . آب . محل . قدر. منزلت . اعتبار. آب رو. شرم
استوارلغتنامه دهخدااستوار. [ اُ ت ُ ] (ص ) (از پهلوی استوبار یا هستوبار ، به معنی معتقد و ثابت قدم ) پایدار. ثابت . پابرجا . پای برجا. استوان . (رشیدی ). ثبت . ثابت . (دهار). راسخ
فروشگاهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مناسبات ملکی مغازه، حجره، دکه، گیشه، بساط دستفروشی، بنگاه، نمایشگاه، بوتیک، آژانس، شعبه، نمایندگی، صرافی سوپر، بقالی، سوپرمارکت، فروشگاه بزرگ، فروشگاه‌ها