لغتنامه دهخدا
رام گردانیدن . [ گ َ دَ ] (مص مرکب )رام کردن . مطیع کردن . منقاد ساختن . فرمانبردار کردن . نرم کردن : تتلیس ؛ رام و منقاد گردانیدن اسب را. تدییث ؛ رام و نرم گردانیدن کسی را. یتم ؛ بنده ٔ خود کردن زن کسی را و رام و منقاد گردانیدن . دربحه ؛ رام و خوار گردانیدن . دین ؛ رام گردان