رادولغتنامه دهخدارادو. (اِخ ) دهی است از دهستان دلاور بخش دشتیاری شهرستان چاه بهار. که در 18هزارگزی باختر دشتیاری و کنار راه مالرو دج بدشتیاری واقع است . ناحیه ای است جلگه ای و گرمسیر دارای 300 تن سکنه . آب آن از چاه و باران
رادولغتنامه دهخدارادو. (اِخ ) دهی است از دهستان میرعبدی بخش دشتیاری شهرستان چاه بهار که در چهارهزارگزی شمال دشتیاری و سه هزارگزی شمال راه مالرو باهو کلات بدشتیاری واقع است . ناحیه ای است جلگه ای و گرمسیر، مالاریایی و سکنه ٔ آن صدتن بلوچ میباشند آب آن از رودخانه تأمین میشودو محصول آن غلات و خ
رادیولغتنامه دهخدارادیو. [ ی ُ ] (فرانسوی ، اِ) از «بی سیم - پرتو مجهول » مصدر آن رادیه ، بمعنی شعاع دادن ، شعاع افکندن ، پرتو دادن ، پرتو افکندن که بصورت اسمی و صفتی هر دو بکار رود در صورت صفتی بمعنی مشعشع و نورانی و در صورت اسمی علامت اختصاری رادیوتلگرافی ، رادیوتلفنی ، و رادیوگرافی است . و
رادیوفرهنگ فارسی عمید۱. (برق) دستگاه گیرندۀ امواج صوتی که بهوسیلۀ برق یا باتری کار میکند.۲. مرکز فرستندۀ امواج صوتی.۳. [مجاز] سازمانی که از طریق مرکز فرستندۀ امواج صوتی به پخش برنامههای مختلف میپردازد.
رادوفلغتنامه دهخدارادوف . (ع اِ) خطهای پیه . (از اقرب الموارد). || شاخ فزونی که از تنه ٔ خرمابن برآمده باشد. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). ج ، روادیف . (منتهی الارب ). و نیز رجوع به رادفة شود.
رادومیرلغتنامه دهخدارادومیر. [ دُ ] (اِخ ) قصبه ای است در بلغارستان که درسنجاق کوستندیل واقع است . (از قاموس الاعلام ترکی ).
رادومیسللغتنامه دهخدارادومیسل . [ دُ] (اِخ ) یکی از شهرهای اوکرائین روسیه است که در نزدیکی کیف واقع شده و دارای 12445 نفر جمعیت است .
رادوویزلغتنامه دهخدارادوویز. (اِخ ) ناحیه ای است در قضای نارده که سابقاً جزء یونان بوده . (از قاموس الاعلام ترکی ).
هنرپرورلغتنامه دهخداهنرپرور. [ هَُ ن َ پ َرْ وَ ](نف مرکب ) آنکه برای پیشرفت هنر بکوشد : هنرپرور و رادو بخشنده گنج از این تخمه هرگز نبد کس به رنج . فردوسی .وزیر جهاندار گیتی فروزوزیر هنرپرور رایزن . فرخی .</p
ذات الصدرلغتنامه دهخداذات الصدر. [ تُص ْ ص َ ] (ع اِ مرکب ) ورم حادث در حجاب قاسم صدر. یا گرد آمدن ریم در فضای سینه . (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). ورمی است در پرده ٔ سینه یا گرد آمدن ریم است در فضای سینه . (منتهی الارب ). و صاحب کشاف اصطلاحات الفنون گوید: نزد پزشکان ورمی است که حادث میشود در پرده ای که
ضریعلغتنامه دهخداضریع. [ ض َ ] (ع اِ) خارِ سم . (مهذب الاسماء). شبرق . حله . شبرق خشک شده .شبرق خشک ، یا عام است . پشترغ . پشترغ خشک . بشترغ . بشترغ خشک . اسپرک خشک . گیاهی است که تر آن شبرق است و خشک آن ضریع که جهت پلیدی آن ستوران نچرند. (منتهی الارب ). گیاهی است که از غایت بدمزگی و سمیت او
رادلغتنامه دهخداراد. (ص ) صاحب همت و سخاوت . (برهان ). سخی و جوانمرد. (آنندراج ). کریم و جوانمرد. (برهان ). بخشنده .جواد. مقابل سفله . (آنندراج ). گشاده دل : حاتم طائی تویی اندر سخارستم دستان تویی اندر نبردنی که حاتم نیست با جود تو رادنی که رستم نیست د
کشتلغتنامه دهخداکشت . [ ک ِ ] (مص مرخم ، اِمص ) زراعت . کشاورزی . زرع . اَکّاری . مؤاکره . حرث : به کشت ار برد رنج کشورزیان چنان کن که ناید به کشور زیان . اسدی .جهان زمین و سخن شخم و جانت دهقان است به کشت باید مشغول بود دهقان
رادوفلغتنامه دهخدارادوف . (ع اِ) خطهای پیه . (از اقرب الموارد). || شاخ فزونی که از تنه ٔ خرمابن برآمده باشد. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). ج ، روادیف . (منتهی الارب ). و نیز رجوع به رادفة شود.
رادومیرلغتنامه دهخدارادومیر. [ دُ ] (اِخ ) قصبه ای است در بلغارستان که درسنجاق کوستندیل واقع است . (از قاموس الاعلام ترکی ).
رادومیسللغتنامه دهخدارادومیسل . [ دُ] (اِخ ) یکی از شهرهای اوکرائین روسیه است که در نزدیکی کیف واقع شده و دارای 12445 نفر جمعیت است .
رادوویزلغتنامه دهخدارادوویز. (اِخ ) ناحیه ای است در قضای نارده که سابقاً جزء یونان بوده . (از قاموس الاعلام ترکی ).
کلرادولغتنامه دهخداکلرادو. [ کْل ُ / ک ُ ل ُ دُ ] (اِخ ) یکی از ایالتهای غربی ایالات متحده ٔ آمریکاست . از شمال به ویومینگ و نبراسکا ، از مشرق به نبراسکا و کانزاس ، از جنوب به اکلاهما و نیومکزیکو و از مغرب به یوتا محدود است . این ایالت <span class="hl" dir="ltr
کلرادولغتنامه دهخداکلرادو. [ کْل ُ / ک ُ ل ُ دُ ] (اِخ ) رودخانه ای است در شمال غربی ایالات متحده ٔ امریکا. این رودخانه 1450 میل طول دارد وبه خلیج کالیفرنیا می ریزد. (از وبستر جغرافیایی ).
کلرادولغتنامه دهخداکلرادو. [ کْل ُ / ک ُ ل ُ دُ ] (اِخ ) روخانه ای است در تگزاس مرکزی . این رودخانه 840 میل طول دارد. از ناحیه ٔ داوسن سرچشمه می گیرد و به خلیج کوچک ماتاگردا می ریزد. (از وبستر جغرافیایی ).
الدرادولغتنامه دهخداالدرادو. [ اِ دُ دُ ] (اِخ ) کشور خیالی که ارلانا معاون پیزار (این پیزار از طالبان کشف آمریکا بود) آن را میان آمازون و ارنوک تصور میکرد. بگفته ٔ وی این سرزمین مشحون از طلاست . و رجوع به ضمیمه ٔ معجم البلدان ذیل الدورادو و قاموس الاعلام ترکی شود.