بیروذیلغتنامه دهخدابیروذی . [ ب َ ] (ص نسبی ) منسوب است به بیروذ. (از معجم البلدان ). رجوع به بیروذ شود.
پیراهن کاغذیلغتنامه دهخداپیراهن کاغذی . [ هََ ن ِ غ َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کنایه از روشنایی صبح و شعاع آفتاب . (برهان ). || کاغذین پیراهن . کاغذین جامه . کنایه از دادخواهی مظلوم ،
پیغام کاغذیلغتنامه دهخداپیغام کاغذی . [ پ َ / پ ِ م ِ غ َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) پیغامی که بتوسل مکتوب ادا کنند : آمد زمانه ٔ تو چو پیغام کاغذی خوردیم از نشاط می از جام کاغذی .سیدحس
تجاذیلغتنامه دهخداتجاذی . [ ت َ ] (ع مص ) (از: «ج ذو») زورآزمایی کردن با هم در رفع سنگ . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (قطر المحیط). || (از: «ج ذی »)
تجذیلغتنامه دهخداتجذی . [ ت َ ج َذْ ذی ] (ع مص ) دم کشان بانگ کردن کبوتر، ماده را. (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
تحاذیلغتنامه دهخداتحاذی . [ ت َ ] (ع مص ) تقابل . (اقرب الموارد) (قطر المحیط). بخش کردن میان خود. (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء): بنوفلان یتحاذون الماء؛ ای یقتسمونه ُ بالسوی
ترناوذیلغتنامه دهخداترناوذی . [ ت ُ وَ ] (ص نسبی ) منسوب است به ترناوه که قریه ای است از قراء بخارا. (از سمعانی ).
ترمذیلغتنامه دهخداترمذی . [ ] (اِخ ) محمدبن احمدبن نصرالترمذی مکنی به ابوجعفر از فقهای شافعی بود که در زمان خویش از فقهای شافعی کسی در دیانت و ورع و زهد بمانند او نبود. در بغداد
تغذیلغتنامه دهخداتغذی . [ت َ غ َذْ ذی ] (ع مص ) خوردن . (منتهی الارب ) (آنندراج )(ناظم الاطباء) : شوهر زن را میکشت و می جوشانید و با اجزا و اعضاء او تزجی و تغذی میکرد. (ترجمه ٔ
تلمیذیلغتنامه دهخداتلمیذی . [ ت َ / ت ِ ] (حامص ) شاگردی : ... و اول ، تلمیذی جد بنده کرد در پارس به ابتداء جوانی . (فارسنامه ٔ ابن البلخی ص 118).
جاذیلغتنامه دهخداجاذی . (ع ص ) نعت فاعلی از جَذوو جُذُوّ. بر سر پای نشیننده . || بر سر انگشتان ایستاده . || رجل جاذ؛ مرد کوتاه اَرش و کوتاه دست . ج ، جِذآء. (منتهی الارب ) (آنند
اواذیلغتنامه دهخدااواذی . [ اَ ] (ع اِ) ج ِ آذی . (آنندراج ) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). به معنی امواج دریا. (آنندراج ).