ذوالجلال والاکراملغتنامه دهخداذوالجلال والاکرام . [ذُل ْ ج َ ل ِ وَل ْ اِ ] (اِخ ) خداوند بزرگی و گرامی کردن . (مهذب الاسماء). خداوند بزرگی و بزرگوار کردن . (قاضی خان بدر محمد دهار). اسمی از
ذوالخلاللغتنامه دهخداذوالخلال . [ ذُل ْ خ ِ ] (اِخ ) لقب ابی بکربن ابی قحافة رضی اﷲ عنه است و خلال عبای پلاسین باشد که عرب به جای پیراهن و پایجامه و جبه پوشیدندی و این لقب آنگاه بدو
ذوالهلالینلغتنامه دهخداذوالهلالین . [ ذُل ْ هَِ ل َ ] (اِخ ) لقب زیدبن عمربن الخطاب است و مادرزید ام کلثوم دختر علی بن ابیطالب علیهم السلام است .
ذوالجرازلغتنامه دهخداذوالجراز. [ ذُل ْج ُ ] (اِخ ) نام شمشیر ورقأبن زهیر که بر خالدبن جعفر بزد و آن شمشیر برجست و کار نکرد. (منتهی الارب ).
ذوالثلاثةلغتنامه دهخداذوالثلاثة. [ ذُث ْ ث َ ث َ ](ع ص مرکب ) اجوف باشد، یعنی معتل العین . که عین الفعل آن حرفی از حروف علة بود. || بعض لغت نامه نویسان گویند که ذوالثلاثة کلامی بود ک
ذوالجناحلغتنامه دهخداذوالجناح . [ ذُل ْ ج َ ] (اِخ ) شمربن حسان . (مجمل التواریخ و القصص ). و طبری او را سمربن تبعبن تبان برادر حسان گفته است . تبعبن تبان .... وجه ابنه حسّان الی ال
ذوالجناحلغتنامه دهخداذوالجناح . [ ذُل ْ ج َ ] (اِخ ) نام اسپ حسین بن علی بن ابیطالب علیهم السلام . و به یوم الطف حضرت او علیه السلام بر این اسپ برنشسته بود.
ذوالجناحلغتنامه دهخداذوالجناح . [ ذُل ْ ج َ / ج ُ ] (اِخ ) لقب شمربن لهیعة حمیری است . و صاحب مجمل التواریخ در باب خامس از (ابواب تواریخ و اختلاف که اندر آن رود) نسب او را ذوالجناح
ذوالجناحینلغتنامه دهخداذوالجناحین . [ ذُل ْ ج َ ح َ ] (اِخ ) لقب جعفربن ابیطالب رضی اﷲ عنه برادر علی بن ابیطالب علیهماالسلام . او در غزوه ٔ موته رایت مسلمانان داشت و با مشرکین قتال کر
ذوالجناحیةلغتنامه دهخداذوالجناحیة. [ ذُل ْ ج َ حی ی َ ] (اِخ ) اصحاب عبداﷲبن معاویةبن عبداللةبن جعفر، پیشوای فرقه ٔ جناحیة. رجوع به جناحیة شود.
ذوالحاللغتنامه دهخداذوالحال . [ ذُل ْ ] (ع ص مرکب ، اِ مرکب ) خداوند حال . دارای حال . کلمه ای که حال برای اوست : جائنی زیدٌ راکباً، راکباً حال است زید را و زید ذوالحال باشد.
ذوالسلائللغتنامه دهخداذوالسلائل . [ ذُس ْ س َ ءِ ] (اِخ ) وادیئی است میان فرع و مدینة. (یاقوت در کلمه ٔ رواوة).
ذوالشمالینلغتنامه دهخداذوالشمالین . [ ذُش ْ ش ِ ل َ ] (اِخ ) سیوطی در المزهرگوید: او ذوالیدین است و هو صاحب الحدیث فی السهو.
ذوالشمالینلغتنامه دهخداذوالشمالین . [ ذُش ْ ش ِ ل َ ] (اِخ ) عمارةبن عبدعمرو یا عمروبن عبد عمرو یا عمیربن عبد عمرو صحابی ، عم ّ سائب مطعون . وی در غزوه ٔ بدر بشهادت رسید. رجوع به ذوال