دحدحلغتنامه دهخدادحدح . [ دَ دَ ] (ع اِ صوت ) یقال للمقر «دِح دِح » و دح دح [ دحِن دحِن ] ای اقررت فاسکت . (منتهی الارب ). هرگاه خواهند که کسی را از حرف زدن و تکلم بازدارند این کلمات را استعمال نمایند. (آنندراج ).
دحیضةلغتنامه دهخدادحیضة. [ دَ ض َ / دُ ح َ ض َ ] (اِخ ) آبیست مر بنی تمیم را. و در شعر اعشی بضم اول و فتح دوم و چهارم آمده است . (معجم البلدان ) (منتهی الارب ).
دعدعلغتنامه دهخدادعدع . [ دَ دَ ] (ع اِ فعل ) مبنی بر سکون و یا با تنوین (دعدعاً)، کلمه ای است که به کسی گویند که لغزیده افتاده باشد، یعنی برخیز و بمان چنانکه گویند «لعاً». (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). و رجوع به دَع شود.
دهدیةلغتنامه دهخدادهدیة. [ دُ ی َ / دی ی َ ] (ع اِ) گوی سرگین گردانگ . سرگین که جعل گردانیده و مدور ساخته باشد؛ دهدیةالجعل ؛ گوی گوه گردان . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). دهدوة.
ذحذحةلغتنامه دهخداذحذحة. [ ذَ ذَ ح َ ] (ع مص )گام نزدیک گذاشته شتاب رفتن . || ذحذحه ٔ ریح تراب را؛ بردن باد خاک را.
ذحذحةلغتنامه دهخداذحذحة. [ ذَ ذَ ح َ ] (ع مص )گام نزدیک گذاشته شتاب رفتن . || ذحذحه ٔ ریح تراب را؛ بردن باد خاک را.
مذحذحلغتنامه دهخدامذحذح . [ م ُ ذَ ذِ ] (ع ص ) بادی که خاک را برد. (آنندراج ). بادی که گرد و خاک پراکنده کند. (ناظم الاطباء). نعت فاعلی است از ذحذحة. رجوع به ذحذحة شود. || شخصی که گام نزدیک گذاشته شتاب رود. (آنندراج ). رجوع به ذحذحة شود.