دیفرانسیللغتنامه دهخدادیفرانسیل . [ رِ ی ِ ] (فرانسوی ، اِ) حساب دیفرانسیل رشته ٔ بسیار مهمی از ریاضیات عالی که موضوع اولیه ٔ آن تعیین میزان تغییرات توابع و مسئله ای عکس آن است و مبتنی بر عمل اساسی رفتن به حد یا حد گرفتن میباشد و از این جهت از علم جبرمتمایز است . این رشته بعلت نقش مهمی که مقادیر ب
دیفرانسیلفرهنگ فارسی عمیددستگاهی در اتومبیل که قدرت موتور را به چرخها انتقال میدهد و بهواسطۀ آن چراغهای عقب به حرکت درمیآیند.
دیفرانسیلفرهنگ فارسی معین(یِ) [ فر. ] (اِ.) 1 - دستگاهی در اتومبیل که نیروی لازم را به چرخ ها منتقل می سازد. 2 - در ریاضی حاصل ضرب مشتق تابع در نمو متغیر مستقل . (فره ).
distinguishesدیکشنری انگلیسی به فارسیمتمایز می شود، تمیز دادن، تشخیص دادن، مشخص کردن، وجه تمایز قائل شدن، تمبز دادن، دیفرانسیل گرفتن، مشهور کردن، فرو نشاندن، دیدن
ميزدیکشنری عربی به فارسیمنش نمايي کردن , توصيف کردن , مشخص کردن , منقوش کردن , فرق گذاشتن , فرق قاءل شدن , ديفرانسيل تشکيل دادن , تميزدادن , تشخيص دادن , ديفرانسيل گرفتن , ديدن , مشهورکردن , وجه تمايزقاءل شدن , شناختن , تشخيص هويت دادن , يکي کردن
دیفرانسیللغتنامه دهخدادیفرانسیل . [ رِ ی ِ ] (فرانسوی ، اِ) حساب دیفرانسیل رشته ٔ بسیار مهمی از ریاضیات عالی که موضوع اولیه ٔ آن تعیین میزان تغییرات توابع و مسئله ای عکس آن است و مبتنی بر عمل اساسی رفتن به حد یا حد گرفتن میباشد و از این جهت از علم جبرمتمایز است . این رشته بعلت نقش مهمی که مقادیر ب
دیفرانسیلفرهنگ فارسی عمیددستگاهی در اتومبیل که قدرت موتور را به چرخها انتقال میدهد و بهواسطۀ آن چراغهای عقب به حرکت درمیآیند.
دیفرانسیلفرهنگ فارسی معین(یِ) [ فر. ] (اِ.) 1 - دستگاهی در اتومبیل که نیروی لازم را به چرخ ها منتقل می سازد. 2 - در ریاضی حاصل ضرب مشتق تابع در نمو متغیر مستقل . (فره ).
دیفرانسیللغتنامه دهخدادیفرانسیل . [ رِ ی ِ ] (فرانسوی ، اِ) حساب دیفرانسیل رشته ٔ بسیار مهمی از ریاضیات عالی که موضوع اولیه ٔ آن تعیین میزان تغییرات توابع و مسئله ای عکس آن است و مبتنی بر عمل اساسی رفتن به حد یا حد گرفتن میباشد و از این جهت از علم جبرمتمایز است . این رشته بعلت نقش مهمی که مقادیر ب
هندسه ٔ دیفرانسیللغتنامه دهخداهندسه ٔدیفرانسیل . [ هَِ دِ س ِ ی ِ یِل ْ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) هندسه ای است که با عناصری سر و کار دارد که تعاریف آنها به مشتق یا دیفرانسیل برمی خورد.
دیفرانسیلفرهنگ فارسی عمیددستگاهی در اتومبیل که قدرت موتور را به چرخها انتقال میدهد و بهواسطۀ آن چراغهای عقب به حرکت درمیآیند.
خطیساخت یک معادلۀ دیفرانسیلlinearization of a differential equationواژههای مصوب فرهنگستانمعادلۀ دیفرانسیل خطی حاصل از خطیساخت یک معادلۀ دیفرانسیل