دِلْ شُسْتَگویش گنابادی در گویش گنابادی یعنی ابراء کرده ، بخشیدن ، بخشش ، گذشتن از حق یا عشق ، ناامید شدن ، اعراض
دل شستواژهنامه آزاددِلْ شُسْتَ:(delshousta) در گویش گنابادی یعنی ابراء کردن ، بخشیدن ، بخشش ، گذشتن از حق یا عشق ، ناامید شدن
دل شستنلغتنامه دهخدادل شستن . [ دِ ش ُ ت َ ] (مص مرکب ) شستن دل . دست کشیدن . صرف نظر کردن . چشم پوشیدن : ای که گفتی دل بشوی از مهر یار سنگدل من دل ازمهرش نمی شویم تو دست از من بشو
دل شستواژهنامه آزاددِلْ شُسْتَ:(delshousta) در گویش گنابادی یعنی ابراء کردن ، بخشیدن ، بخشش ، گذشتن از حق یا عشق ، ناامید شدن
دل شستنلغتنامه دهخدادل شستن . [ دِ ش ُ ت َ ] (مص مرکب ) شستن دل . دست کشیدن . صرف نظر کردن . چشم پوشیدن : ای که گفتی دل بشوی از مهر یار سنگدل من دل ازمهرش نمی شویم تو دست از من بشو
شستهلغتنامه دهخداشسته . [ ش ُ ت َ / ت ِ ] (ن مف ) پاک شده با آب . (ناظم الاطباء). آب کشیده . پاکیزه . ج ، (برای اشخاص ). شستگان . (فرهنگ فارسی معین ). مغسولة. مغسول . رحیض . مرح
کینهلغتنامه دهخداکینه . [ ن َ / ن ِ ] (اِ) به معنی بیمهری و عداوت و آزار کسی را در دل پوشیده داشتن باشد. (برهان ). بغض و عداوت . کین . (آنندراج ) . دشمنی و عداوت و بدخواهی و آزا
شستنلغتنامه دهخداشستن . [ ش ُ ت َ ] (مص ) پاک کردن با آب و پاکیزه کردن و غسل دادن . رفع کثافت با آب نمودن . (ناظم الاطباء). شستشوی . مصدر دوم (اسم مصدر) غیر مستعمل آن شویش است .