دولتشهرcity stateواژههای مصوب فرهنگستاننظامی سیاسی حاکم بر شهری مستقل که بر مناطق مجاور خود حکمرانی میکند و مرکز حیات فرهنگی و اقتصادی و سیاسی است
دولت منافعسپارprotected state2واژههای مصوب فرهنگستاندولتی که دولت دیگری منافعش را در کشور سوم حفظ میکند
دولتبهدولتgovernment-to-government, G2Gواژههای مصوب فرهنگستانتعامل برخط و غیرتجاری بین سازمانها و مقامات دولتی
دولتفرهنگ فارسی عمید۱. دارایی؛ ثروت؛ مال.۲. (سیاسی) زمان سلطنت و حکومت بر یک کشور.۳. (سیاسی) هیئت وزیران؛ نخستوزیر و وزیران او.۴. [قدیمی] آنچه به گردش زمان و نوبت از یکی به دیگری برسد.۵. (اسم مصدر) [قدیمی] گردش نیکی به سود کسی.