لغتنامه دهخدا
دوشا. (نف ) دوشنده . به قرینه ٔ کوشا و دانا و گویا تقاضا (اقتضا) می کند که به معنی دوشنده باشد. (از آنندراج ). || (ص لیاقت ) قابل دوشیدن . دوشیدنی . دوشانی . که توان دوشیدنش . دوشایی . که توان دوشید او را: گاودوشا. که می دوشند. شیرده . بسیارشیر. (یادداشت مؤلف ). هر حیوانی که