دوختارلغتنامه دهخدادوختار. (نف ) دوشنده . حالب . دوشنده ٔ شیر. (یادداشت مؤلف ). رجوع به دوختن و دوشیدن شود.
حالبلغتنامه دهخداحالب . [ ل ِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از حلب . دوشنده ٔ شیر. دوشنده . دوختار : تو هنوز از خارج آن را طالبی مجلبی از دیگران چون حالبی . مولوی . || (اِ) کِش . کشال . || رگ بن ران که از راه آن بول از گرده بسوی مثانه آید