دندرهلغتنامه دهخدادندره . [ دِ دَ رَ ] (اِخ )نام شهری است به مصر به ساحل غربی نیل . (دمشقی ) (ابن جبیر). شهرکیست در مغرب نیل از نواحی صعید در طرف پایین قوص با بوستانهای بسیار. (از معجم البلدان ).
دنداریلغتنامه دهخدادنداری . [ دَ ] (اِ) نوعی خرماست . (لغت محلی بلوچستانی ، نیک شهر). (یادداشت مؤلف ).
دینداریلغتنامه دهخدادینداری . (حامص مرکب ) عمل دیندار. دیانت . تدین : لاف دینداری زنم چون صبح آخر ظاهرست کاندرین دعوی ز صبح اولین کاذب ترم . خاقانی .بحکم نیکو سیرتی بهرام بن هرمز و دینداری و علم و عدل او. (فارسنامه ٔ ابن البلخی ص <spa
اسنالغتنامه دهخدااسنا. [ اِ ] (اِخ ) شهریست به اقصای صعید، و پس از آن جز ادفو و اسوان و بلاد نوبه شهری نیست . و آن بر ساحل رودنیل است از جانب غربی و در اقلیم دوم است . طول وی از مغرب 45 درجه و 14 دقیقه و عرض آن <span class="h