دمصاءلغتنامه دهخدادمصاء. [ دَ ] (ع ص ) زنی که دنباله ٔ ابروی او باریک باشد. (از منتهی الارب ) (از آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || زنی که بخشی از سر وی کم موی و ضعیف باشد. ج ، دُمْص . (از اقرب الموارد).
دیمسیلغتنامه دهخدادیمسی . [ م َ ] (ص نسبی ) منسوب است به دیمس که قریه ای است از قرای بخارا. (از انساب سمعانی ).
دمانگار دَمشیaspiration thermographواژههای مصوب فرهنگستاندمانگاری که تهویۀ آن بهکمک هواکش انجام میشود
بیهوشی دَمشیinhalation anesthesiaواژههای مصوب فرهنگستاننوعی بیهوشی ازطریق دمیدن هوشبرهای فرار یا تبخیری یا گازی به ششهای بیمار
تابش دمشیpumping radiationواژههای مصوب فرهنگستانتابشی الکترومغناطیسی که بر محیط فعال تابیده میشود تا ذرات آن را از حالت پایه به حالت برانگیخته ببرد
دمصلغتنامه دهخدادمص . [ دُ ] (ع ص ) ج ِ ادمص و دمصاء. (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). رجوع به ادمص و دمصاء شود.
ادمصلغتنامه دهخداادمص . [ اَ م َ ] (ع ص ) باریک دنباله ٔ ابرو. (منتهی الارب ). آنکه دنبال ابرویش باریک بود و پیش ستبر. (مهذب الاسماء). مؤنث : دَمْصاء. ج ، دُمْص .