دشتبانلغتنامه دهخدادشتبان . [ دَ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) ناطور. (دستوراللغة). دشتوان . پاکار. نگاهبان دشت . پاسبان کشتزارو مزرعه . مأمور محلی ده که وظیفه ٔ او حفاظت مزارع دهقانان از ویرانی و دستبرد این و آن است و در بعضی نقاط امور آبیاری را نیز سرپرستی می کند : چو در
دشتبانلغتنامه دهخدادشتبان . [ دَ ](اِخ ) دهی از دهستان مرکزی بخش حومه ٔ شهرستان دماوند. سکنه ٔ آن 100 تن . آب آن از چشمه سار. محصول آنجا غلات و بنشن و میوه . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1).
دشتیبانلغتنامه دهخدادشتیبان . [ دَ ] (اِ مرکب ) دشتبان . نگهبانی که بر مزارع مزروعه و کاشته برگمارند. (آنندراج ). رجوع به دشتبان شود.
دستبانلغتنامه دهخدادستبان . [ دَ ] (اِ مرکب ) قفاز. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). دستبانه : عشرة من السیوف أحدها مرصعالغمد بالجوهر و دستبان و هو قفاز مرصع بالجوهر. (ابن بطوطه ). و رجوع به دستبانه شود.
دِشْتْبوْنگویش گنابادی در گویش گنابادی یعنی کسی که شغلش نگهبانی از مزارع و باغات مردم بوده است برای جلوگیری از دزدی و چراندن حیوانات بصورت قاچاقی در زمین های دیگران
دشتبانیلغتنامه دهخدادشتبانی . [ دَ ] (حامص مرکب ) عمل و شغل دشتبان . حفاظت دشت : بیابانیان پهلوانی کنندملکزادگان دشتبانی کنند.نظامی .
دشتبانیلغتنامه دهخدادشتبانی . [ دَ ] (حامص مرکب ) عمل و شغل دشتبان . حفاظت دشت : بیابانیان پهلوانی کنندملکزادگان دشتبانی کنند.نظامی .