دستنالغتنامه دهخدادستنا. [ دَ ت َ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان گرکن بخش فلاورجان شهرستان اصفهان . واقع در 5هزارگزی جنوب خاوری فلاورجان و 2هزارگزی راه شوسه ٔ مبارکه به اصفهان . آب آن از زاینده رود و راه آن فرعی است . (از فره
دستنالغتنامه دهخدادستنا. [ دَ ت َ ] (اِخ )دهی است از دهستان کیار بخش بروجن شهرستان شهرکرد. واقع در 45هزارگزی باختر بروجن و 3هزارگزی راه شلمزار به شهرکرد، با 2287 تن سکنه . آب آن از رودخانه و ق
دستنگیلغتنامه دهخدادستنگی . [ دَ ت َ ] (حامص مرکب ) مخفف دست تنگی در تداول . (از ناظم الاطباء). رجوع به دست تنگی شود.
گذشتنیفرهنگ فارسی عمید۱. قابل گذشتن.۲. پایانیافتنی؛ فناشدنی: ◻︎ هرگز به پنج روزه حیات گذشتنی / خرم کسی شود مگر از موت غافلی (سعدی۲: ۶۸۰).
گذشتنیلغتنامه دهخداگذشتنی . [ گ ُ ذَ ت َ ] (ص لیاقت ) قابل گذشتن . به اتمام رسیدنی . پایان یافتنی . بسررسیدنی : هرگز به پنج روزه حیات گذشتنی خرم کسی شودمگر از موت غافلی .سعدی .