دستاورنجنواژهنامه آزاددستبند، زینت زنان [دَ اَ رَ جَ]( اِ مرکب)دست آبرنجن,دست آورنجن,دست برنجن دستبند.دستینه زنان که میلی است از طلا ونقره
دستورنجینلغتنامه دهخدادستورنجین . [ دَ رَ ] (اِ مرکب ) دستاورنجن . دست بند. دستینه . سوار. دستوار. دستورجن . دستورنجن : دستورنجین و گوشواره و آنچه داشت او را داد. (اسکندرنامه نسخه ٔ سعید نفیسی ).
دست ورجنلغتنامه دهخدادست ورجن . [ دَ وَ ج َ ] (اِ مرکب ) دست برنجن ، که دستینه ٔ طلا و نقره و امثال آن باشد. (برهان ). سوار. دستاورنجن . دست بند. دست اورنجن . (جهانگیری ). دستینه . دستوار.
وغنلغتنامه دهخداوغن . [ وَ غ َ ] (اِ) بازوبند. (فرهنگ اسدی ). در فرهنگ اسدی لغت غن به معنی دستاورنجن آمده با شاهدی از شاعری که نامش معلوم نیست ، و می نماید که حرف واو در آغاز کلمه زاید باشد. رجوع به غن شود.
دست ورنجلغتنامه دهخدادست ورنج . [ دَ وَ رَ ] (اِ مرکب ) دست ورنجن . سوار. دستبند. دستوار. دستورنجین . دستاورنجن : اسورة من ذهب ؛ دست ورنجهای زرین . (تفسیر ابوالفتوح چ 1 ج 5 ص 16<
دست آورنجنلغتنامه دهخدادست آورنجن . [ دَ وَ رَ ج َ ] (اِ مرکب ) دست اورنجن . دستاورنجن . دستینه بود که زنان در دست کنند. (جهانگیری ). دستینه است و آنرا از طلا و نقره و غیر آن هم سازند. (برهان ) (آنندراج ). دست برنجن . دست آبرنجن . دست ابرنجن . دست ورنجن . دستیانه . دستبند. النگو. سوار <span class="