درنکلغتنامه دهخدادرنک . [ دِ ن ِ ] (ع اِ) نوعی از فکندنی . (منتهی الارب ). طنفسة و گلیم و فرش . (از اقرب الموارد). نوعی از گلیم و فرش . (ناظم الاطباء). نوعی از جامه ٔ افکندنی یا گستردنی . (آنندراج ). ج ، دَرانک . (اقرب الموارد). و رجوع به درنکة شود.
درنیکلغتنامه دهخدادرنیک . [ دِ ] (ع اِ) نوعی از بساط و فرش . (ناظم الاطباء). گستردنی . (آنندراج ). آنچه از جامه و فرش که پرزدار باشد، و پشم شتر را بدان تشبیه کنند. (از اقرب الموارد). دِرنوک . ج ، دَرانِک ، دَرانیک . (اقرب الموارد). و رجوع به درنوک شود.
درینک واترلغتنامه دهخدادرینک واتر. [ دْری / دِری ] (اِخ ) جان (1882 - 1937 م .) نویسنده و شاعر و نمایشنامه نویس انگلیسی . وی نویسنده ای پرکار بود. شهرتش بسبب نمایشنامه هائی است که در باب وقایع تاری
درانکلغتنامه دهخدادرانک . [ دَ ن َ ] (اِخ ) دریایی است که آنرا به یونانی غالاغاطیتون خوانند و گویند مقام فرشتگان است . (برهان ) (جهانگیری ).
درانکلغتنامه دهخدادرانک . [ دَ ن ِ ] (ع اِ) ج ِ دُرنوک . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به درنوک شود. || ج ِ دِرنِک . (اقرب الموارد). رجوع به درنک شود.
درانیکلغتنامه دهخدادرانیک . [ دَ ] (ع اِ) ج ِ دُرنوک . (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). درانک . رجوع به درانک ، درنوک و درنیک شود.
درنکةلغتنامه دهخدادرنکة. [ دِ ن ِ ک َ ] (ع اِ) طنفسه و گلیم و فرش . ج ، دَرانک . (از حاشیه ٔ المعرب از جمهرة ج 3 ص 334). درنک . درنیک . درنوک . درموک . و رجوع به درنک شود.
درانکلغتنامه دهخدادرانک . [ دَ ن ِ ] (ع اِ) ج ِ دُرنوک . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به درنوک شود. || ج ِ دِرنِک . (اقرب الموارد). رجوع به درنک شود.
درنکةلغتنامه دهخدادرنکة. [ دِ ن ِ ک َ ] (ع اِ) طنفسه و گلیم و فرش . ج ، دَرانک . (از حاشیه ٔ المعرب از جمهرة ج 3 ص 334). درنک . درنیک . درنوک . درموک . و رجوع به درنک شود.